يادداشت سردبير٬ شماره ١٢۴
سياوش دانشور
١٣ آبان٬
جنگ روايتها برسر چيست؟

مباحث و فراخوانهاى ١٣ آبان هر کدام خود را به روايتى تاريخى از اينروز متکى ميکنند. اين جنبه مسئله يعنى تاکيد بر روايتى معين از يک روز معين چه هدفى دارد و چه کمکى به مبارزه امروز ميکند؟ سوال مهمتر اينست که آيا با سنتهاى انقلاب ۵٧ ميتوان به نيازهاى ايران ٨٨ پاسخ داد؟ آيا براى پيشروى مبارزه امروز اين روشى تاريخى٬ مطلوب و موثر است يا عملى ضد تاريخى و غير مطلوب و غير موثر؟

وقتى دقيق ميشويد٬ ميبينيد در جنگ روايتها از ١٣ آبان مسئله فراتر از مقابله با تحريف رژيم اسلامى از تاريخ ١٣ آبان است. ميتوان و بايد عليه تحريف تاريخ ايستاد و از حقايق تاريخى همانطور که بوده اند دفاع کرد. اما اينجا با چنين موردى روبرو نيستيم. برخى چپها فکر ميکنند ١٣ آبان اصلى "از نظر مردم" همان ١٣ آبان ۵٧ است که دانش آموزان به امواج انقلاب عليه رژيم سلطنتى پيوستند و نه روز ١٣ آبان ۵٨ يعنى روز اشغال سفارت آمريکا توسط هواداران خمينى و دانشجويان خط امام. اين بحث به شکل ديگرى در مورد ١۶ آذر سالهاى اخير وجود داشت. از جناح هاى رژيم اسلامى تا چپ راديکال تلاش داشتند نشان دهند ١۶ آذر اصل و نسبش به سفر نيکسون به ايران و سرکوب دانشگاه در زمان شاه ميرسد. آنچه عريان است اينست که سنت سياسى واحدى٬ سنت مسلط انقلاب ۵٧ با تمام جناحهايش٬ تلاش دارد هر واقعه امروز را از دريچه گذشته تبئين و تحليل کند و جدال قديمى و تمام شده گذشته را در ايران سه دهه بعد بازسازى کند. ظاهرا هميشه گذشته بر حال و آينده حکم ميراند و پراتيک اجتماعى و طبقاتى در اسارت تاريخ تلاشهاى گذشته است! 

ترديدى نيست که جامعه و تلاشهايش پيشينه و گذشته و حال و آينده اى دارد. ترديدى نيست در متن اين تاريخ لابد نقطه عطف ها و روزهاى معينى بعنوان محصولات اجتماعى برجسته شدند. مسئله اينست که ١٣ آبان ۵٧ همانقدر واقعى است و تاريخا ثبت شده است که واقعه ١٣ آبان ۵٨ و اشغال سفارت آمريکا. اولى جزئى از تلاش همگانى براى سرنگونى رژيم شاه بود و دومى نقطه عطفى در ترسيم هويت سياسى جنبش اسلامى. ١٣ آبان هاى آتى ميتواند هيچکدام از اينها نباشد همانطور که ١۶ آذرهاى چپ چند سال اخير مبتنى بر روايت و نگرش جنبش ضد شاهى از اينروز نبودند.

افق حاکم به انقلاب ضد سلطنتى ۵٧ ايران افقى "ضد امپرياليستى" بود. افقى که در چهارچوب معادله سياسى جنگ سرد و تقابل جهانى آمريکا - شوروى کمابيش مهر خود را به هر رويداد سياسى در کشورهاى حوزه نفوذ آمريکا و غرب ميکوبيد. جناح چپ جنبش همگانى در انقلاب ۵٧ اساسا خودش را "خلقى" و "ضد امپرياليست"٬ و نه ضد سرمايه٬ تعريف ميکرد. جناح راست اسلامى که در متن معادله جنگ سرد و وحشت بورژوازى از تحرک جنبش مدرنيستى - سوسياليستى کارگران نفت از گور بيرون کشيده شد و قدرت را از اربابش تحويل گرفته بود٬ در ١٣ آبان ۵٨ با اشغال سفارت آمريکا پرچم "ضد امپرياليستى" را از دست جناح چپش گرفت و از نظر سياسى زمينگير کرد. حمايت حزب توده از خمينى و انشعاب فدائى در سال ۵٩ و بخط شدن بخش عظيم اين سازمان پشت خمينى يک نتيجه اجتماعى اين جدال در سنت واحد "ضد امپرياليستى" است. تاريخ تقويمى و روزها اگر مهم ميشود به اين دليل است که سنتهاى سياسى متمايز٬ و همينطور جناح هاى چپ و راست يک سنت سياسى واحد٬ تلاش دارند با روايتى ويژه از وقايع تاريخى٬ تفاوت سياسى خود را از ديگر مدعيان تبئين کنند.

دوران سپرى شده
و امروز سه دهه از اين دو ١٣ آبان گذشته است. همينطور ١٣ آبان ۵٧ در مجموعه رويدادهاى انقلاب ۵٧ مهمترين نقطه عطف سياسى نيست که چنين جدالى را در شرايط امروز الزامى کرده باشد. از اولين فرماندارى نظامى تهران تا قيام ٢٢ بهمن و سرکوب خونين انقلاب در خرداد ۶٠ مملو از روزها و حرکات سرنوشت ساز در تاريخ انقلاب ۵٧ است. هدف جنگ روايتها اينست که ميخواهند سنگرى مصادره شده در گذشته را پس بگيرند و بر امروز حاکم کنند و مطابق آن سنت و تجربه به استقبال امروز بروند. در واقع مسئله اساسى فقط جنگ روايتها و ١٣ آبان چه بود نيست٬ بلکه و مهمتر اينست که اين چپ تصويرش از رويدادهاى امروز تکرار تجربه انقلاب ۵٧ است. و اشکال اساسى همينجاست: تبئين رويدادهاى ايران ٨٨ با تکرار انقلاب ۵٧ و بدتر تعميم تجربه انقلاب ۵٧ به تحولات اجتماعى و سياسى ايران ٨٨ .

اين متدولوژى و روش بررسى چند ايراد اساسى دارد: اول٬ تعميم تاريخى هر تجربه گرانبها و حتى کارگرى به جامعه امروز در دورانى متفاوت با مردمى از نظر فکرى و سياسى و فرهنگى متفاوت عميقا نادرست و دلبخواهى است. نه فقط کسى آنرا اتخاذ نميکند بلکه آنجا که اتخاذ ميشود با کمبودهاى بسيار بيشتر و جديترى روبرو خواهد شد. دوم٬ نفس تبئين و جنگ "ضد امپرياليستى" برسر روايت ١٣ آبان٬ نمونه ديگرى از تلاش براى تحميل قالب فکرى شکست خورده انقلاب ۵٧ بر مبارزه جارى امروز است. واقعا چه کسى امروز در ايران فکر ميکند خمينى بيشتر "ضد امپرياليست" بود يا کيانورى و نگهدار و يا منتقدين آنها در صف چپ راديکال؟ در ايران امروز هيچ جنبش قابل اعتنائى هويت خود را با "ضد امپرياليسم" دهه هاى ۶٠ و ٧٠ تعريف نميکند. امروز ميليتانت ترين "ضد امپرياليستها" در جنبش اسلامى جمع شدند. نه طبقات دارا و نه خرده بورژوازى امروز "ضد امپرياليست" نيست. طبقه کارگر و جنبش کمونيستى که جاى خود دارد و تاريخا به جاى توجه به چنين سياستهائى اساسا بر ضديتش با سرمايه دار و مبارزه ضد سرمايه دارى تاکيد داشته و امروز شفاف تر از هر دوره اى دارد. کمونيسم ملى و خلقى و "ضد امپرياليستى" همان دوران انقلاب ۵٧ اجتماعا نقد شد. رويدادهاى اجتماعى و زير و رو کننده سه دهه اخير نيز به احيا دوره مبارزه "ضد امپرياليستى" حکم نميدهند. دوران اين جنبشها بپايان رسيده است و در قلمرو جهانى شکست خورده اند.

نکته ديگر اينست که اين خود جدال سياسى٬ پراتيک اجتماعى و طبقاتى اند که محصولات تاريخى خود را نيز ببار مى آورند و لاجرم مهر خود را بر روزهاى معينى ميزنند. نميتوان به صرف علاقه به گوشه اى از تاريخ پيشين به روز معينى بصورت ارادى و غير اجتماعى مهر سياسى زد. ١٣ آبان ۵٧ محصول مبارزات گسترش يابنده بر عليه رژيم شاه بود. ١٣ آبان ۵٨ محصول تلاش ضد انقلاب اسلامى براى ترسيم يک هويت پان اسلاميستى و ضد آمريکائى در يک کشور حوزه نفوذ آمريکا بود که در آن انقلاب ضد سلطنتى روى داده بود. اگر ميبينيد که همان دانشجويان خط امامى که سفارت گيرى کردند امروز "دگر انديش" شدند و از آن تاريخ تبرى ميجويند٬ يا همراه سلطنت طلبان از ١٣ آبان "سبز" ميگويند٬ هر دو امروز نميخواهند رابطه اى با آن تاريخ برقرار کنند. از نظر سلطنت طلبان هر دو ١٣ آبان "شوم" بوده و چه بهتر "سبز" شود. از نظر "دگر انديشان" اسلام زده امروز ضد آمريکائى گرى در بورس نيست و دمکراسى خواهى نان دارد. ظاهرا اين فقط برخى از چپها هستند که با وراثان ١٣ آبان ۵٨ در حکومت برسر ١٣ آبان ۵٧ دعوا دارند!

سنتهاى ايران ٨٨
ايران ٨٨ در اوج اختناق و سرکوب و قرنطينه فرهنگى رژيم اسلامى٬ با موبايل و تويتر و فيس بوک و دادن روايت مستقيم٬ نه فقط سنتهاى قديمى و ناکارا را کنار زد بلکه دنياى مدرن را به تحسين خود واداشت. درک اين واقعيت بسيار مهم است که نسل جديد براى پيشبرد مبارزه اش تنها ميتواند بر مولفه هاى اساسى دنياى امروز تکيه زند و چکامه اش را از آينده بگيرد. خيلى روشن است که اين نسل براى پاسخ به نيازها و الزامات مبارزه سياسى امروزش ناچار است به تجارب تاريخى و بويژه سنتهاى انقلابى در جهان٬ و نه ضرورتا فقط سنت انقلاب ۵٧ و روزهاى "خودمان"٬ رو بياورد و اگر تجارب بدرد بخورى در آنها ميبيند با امکانات و تجارب امروز درهم آميزد و مبارزه اش را پيش ببرد. مسئله جنبه استفاده از تجارب تاريخى يا درس گرفتن از تجارب تاريخى نيست که بسيار هم مهم است. مسئله تکرار و تعميم دلبخواهى يک چهارچوب اجتماعى - تاريخى به دوره تماما متفاوتى است. چنين نسخه اى نه فقط جامعه و تاريخ را عقب ميکشد بلکه دورنماى شکست را براى اين مبارزات ترسيم ميکند. واقعيت اينست که هيچ گوشه سنت "ضد امپرياليستى" انقلاب ۵٧ ايران بدرد تلاش و مبارزه اجتماعى ايران ٨٨ نميخورد. سنت جنبش سوسياليستى کارگران و از جمله شوراها و کنترل کارگرى و اعتصاب سراسرى و غيره را نبايد به حساب سنت "ضد امپرياليسم" چپ خرده بورژوائى و ناسيوناليست ايران گذاشت.

براى هر پراتيسين و انقلابى کمونيست درک جامعه امروز و محدوديتهاى مبارزه سياسى و اشکال و شيوه هائى که بکار ميرود عميقا ضرورى است. جامعه در سير تقابلش با جمهورى اسلامى به تعرض و هجوم به معناى واقعى کلمه دست زده است. اين جامعه مشغول انتحار نيست بلکه تلاش ميکند با پوشش هائى که کمتر ضربه به آن بزند حرف مستقلش را بزند. نکته مهم اينست که اين قانون و ديناميزم عام اين جنبش نيست بلکه صرفا دوره اى موقت و تلاشى براى تغيير تناسب قوا است. بمجرد هر تغيير کيفى تناسب قوا اشکال مبارزاتى منطبق با اوضاع جديد روى صحنه مى آيند. جنگ روايتها اساسا اين هدف را نميبيند و از خودش سوال نميکند که چرا يکسال قبل چنين رفتارى از مردم سر نميزد و آنها هم بحثى برسر ماهيت روز ١٣ آبان نداشتند؟ واقعيت اينست که مردم نميخواهند "روز قدس" خودشان يا "روز ١٣ آبان" و غيره خودشان را داشته باشند. مردم بسيارى از اين روزها را نميخواهند. مردم صاف و ساده ميخواهند در مناسبتهائى که بدرجه اى تحرک در آن عملى است از فرصت استفاده کنند و نخواستن وضع موجود را به دنيا نشان دهند. اين منطق موقت و هر روز تغيير يابنده حاکم بر تلاش امروز مردم است که نه بايد از آن قانون و تئورى ساخت و نه براى گرفتن يک موضع سياسى ساده جنگ روايتها از اين روزها سوار آن کرد. معضل مردم پيدا کردن منفذ براى فرياد کشيدن و اعتراض است. تاکتيک واقعى مردم جنگ برسر روز نيست٬ بلکه ضد تظاهرات در روزهائى است که حکومت سنتا توانسته است مانور دهد. اين گوشه اى از جدال براى عقب راندن و محاصره جمهورى اسلامى است و نه جدالى براى پس گرفتن روزها و يا به کرسى نشاندن روايتى ويژه از آن.  

جامعه امروز تشنه مدرنيسم و فرهنگ و روش زندگى غربى است. به اين معنا ابدا "ضد امپرياليست" به معنى سنتى و فرهنگى که در انقلاب ۵٧ حاکم بود نيست. جنبشهاى برابرى طلب و ضد تبعيض بسيار بيشتر از هر دوره اى به حقوق جهانشمول و انسانى فکر ميکنند و مثلا اسلام طالبانى و اسلام سبز را به آزادى رايج در همين غرب ترجيح نميدهند. به اين معنا بسيار "غرب زده" هستند. جنبش کارگرى بسيار روشن ضد سرمايه دار و نظام موجود است و خوشبختانه بنا به تفکر "ضد امپرياليستى" قديم و رايج طرفدار هيچ جناحى از حکومت اسلامى نيست. روشهاى مبارزاتى و سبک کار و فعاليت امروز بسيار اجتماعى تر و پيشرفته تر و علنى تر است و ربطى به سنت خانه تيمى و مبارزه و فرهنگ "ضد يانکى" ندارد. ارجاع مکرر به سنتهاى انقلاب ۵٧ در شرايط امروز٬ مستقل از هر تجديد نظرى که در ادبيات آن شده است٬ با خود قالب فکرى متناظر بر آن انقلاب را هم وارد ميکند. اما اين تلاش روز خودش شکست خورد. اصرار امثال "حزب کمونيست کارگرى" و برخى فعالين چپ انقلاب ۵٧ بر ارجاع به اين سنتها تنها بيان يک نستالژى سياسى است که نوعى تلقى مذهبى از تاريخ است. ارجاع به انقلاب ۵٧ تلاشى بيهوده براى نفى چراغ خاموش چهارچوب تاريخى امروز است. نتيجه اين نگرش ضد تاريخى تبديل شکاف نسلى به شکاف سياسى است. اگر نسل انقلاب ۵٧ گوشش بدهکار تجربه ٢٨ مرداد و سنت جبهه ملى و حزب توده بود٬ بايد انتظار داشت که نسل امروز هم گوشش بدهکار تجربه انقلاب ۵٧ و سنت "ضد امپرياليستى" و ضد شاهى باشد. و کسى که امروز را ميخواهد با گذشته توضيح دهد تنها امروز را نفى نميکند بلکه پاسخى به نيازهاى مبارزه امروز هم ندارد. فوقش از عينک تاريخ پيشين جامعه ميخواهد در تاريخ امروز حاضر باشد. اما بى پاسخى به امروز با فرار به گذشته و ملبس شدن به گذشته همچنان بى پاسخ ميماند.

بقول مارکس؛ "سنت نسلهای مردگان همچون کابوسی بر مغز زندگان سنگینی میکند. و درست هنگامی که به نظر میرسد این زندگان در حال بپا داشتن انقلابی در خود و دنياى پيرامونشان هستند و دست به کار آفرینش چیزی سراپا نو اند، درست در همین دوره های بحران انقلابی، ناگهان مشتاقانه ارواح گذشتگان را به یاری میطلبند و از آنها نام و شعارهای نبرد و رسومشان را به عاریه میگیرند تا این صحنه نوین تاریخ جهان را با همین لباس مبدل کهنسالی و با این زبان عاریه ای نمایش دهند." *